پرسان
ثبت نام
راهنما
دانلود اپلیکیشن
نگارش دهم -
بازگشت
orkid💫
نگارش دهم
.
بچه ها کسی انشا نماز ننوشته؟؟
جواب ها
هوش مصنوعی پرسان
نگارش دهم
به نظر میرسد که این سوال به موضوع نگارش انشا در پایه دهم مرتبط است. انشای نماز میتواند به اهمیت نماز، فواید آن و تجربیات شخصی در ارتباط با نماز اشاره داشته باشد. در اینجا یک پاسخ تشریحی برای نوشتن انشای نماز آورده شده است: --- **موضوع انشا: نماز، رکن ارتباط با خدا** نماز یکی از بزرگترین عبادتها و مهمترین ارکان دین اسلام است. این فریضه هر روز در پنج نوبت برای مسلمانان واجب است و نه تنها به عنوان یک عمل عبادی، بلکه به عنوان یک روش برای تقویت رابطه با خداوند نیز شناخته میشود. نماز، فرصتی است تا انسان از دغدغههای دنیوی فاصله بگیرد و به یاد خداوند باشد. وقتی که من به نماز میایستادم، احساس میکنم که تمام مشکلاتم به یک لحظه به فراموشی سپرده میشوند. این حالت آرامش و سکوت در دل نماز، به من کمک میکند تا بهتر فکر کنم و تصمیمات بهتری بگیرم. همچنین نماز، من را به یاد امید و شکرگزاری نسبت به نعمتهایمان میاندازد. هر بار که به سجده میروم و دستهایم را به سوی خداوند بلند میکنم، یادآور میشوم که زندگی نه تنها به خاطر دشواریها، بلکه به خاطر نعمتهای بیشمارش نیز ارزشمند است. نماز جماعت نیز جنبه اجتماعی دیگری دارد که میتواند روابط ما را با یکدیگر تقویت کند. وقتی کنار دیگران به نماز میایستیم، احساس میکنم که همه ما در یک هدف مشترک هستیم و این وحدت باعث افزایش محبت و دوستی در میان انسانها میشود. در پایان، میخواهم بگویم که نماز فقط یک عمل عبادی نیست، بلکه یک سفر روحانی است که ما را به سوی خدا نزدیکتر میکند و به زندگیامان معنا و هدف میبخشد. --- امیدوارم این توضیحات و ایدهها به شما کمک کند تا انشای خوبی درباره نماز بنویسید!
mr crazy
نگارش دهم
بفرمایید 🤍🙂 .:)
Miss nazanin
نگارش دهم
📚 انشا در مورد : #نماز📚 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ خدایا صدایم را میشنوی؟ خدایا صدایم را میشنوی ؟ دلم بد جور هوای تو را کرده است! خدایا صدایم را میشنوی؟ کمی پایین بیا کمی دستم را بگیر . بگذار سر روی شانههایت بگذارم و یک دل سیر گریه کنم ! عجیب حالم بد است . صدایم را میشنوی؟ آری گویا وقت دیدار فرا رسید، باید خودم را آماده کنم ! بعد از پوشیدن چادر گل گلی که از مادربزرگم هدیه گرفته بودم سر پا ایستادم و چشمانم را بستم ! که دیدار شروع شد!..... خدایا! کنارم هستی؟ میشود سر روی شانههایت بگذارم؟ دلم بد گرفته است ،دلتنگی امانم را بریده ! اگر نفسی میآید و میرود به امید توست تویی که میدهی امید به من.... دیگر از این آدمها خستهام ! میشود کمی از بهشت برایم بگویی؟ میدانی خدایا میخواهم درد و دل کنم ...... میشود بیماریها را از بین ببری ؟ میشود از داغ روزگار کم کنی ؟ اگر اینها برای عاقل کردن ماست ما ترجیح میدهیم نادان بمانیم ! خدایا میشود نان شب همه را فراهم کنی ؟ میشود حداقل یک امشب کسی گرسنه نخوابد ؟ میشود عروسکها را کنارشان و مدادرنگیها را داخل کیفهایشان بگذاری؟ یک امشب معجزه کن ! دنیا گویی قهر کرده است. روی خشن خود را به ما نشان میدهد ... این روزها غم مهمان خانههای ماست گویی به او خوش میگذرد ! ول کن ما نیست !!! بعضیها فراموش کردهاند که شما هستید ... دوست ندارم بروم ! دوست دارم بیشتر بمانم بیشتر صحبت کنم ... میشود بیشتر بمانی ؟؟؟؟ زمان دیدار به پایان رسید ..... خدا سکوت را خوب می شنود، فریادهای آن را خوب درک میکند ... حرفهای چشمانم را با صدای بلند میخواند! نماز یعنی در و دل کردن با کسی که بدون قضاوت به حرفهایت گوش کند ... ما آدمهای خوبی نیستیم .... با دستان خود دیدار را کنار میزنیم ! خدایا ما نمازگزاران به عشق تو دیوانهایم ... دیدار تو وقت سحر از غصه نجاتمان میدهد . همیشه استرس آن نسخهای را دارم که سر نماز سحر برایمان میپیچی!!! میدانی خدایا میگویند وقتی کارت دعوت مهمانیات را میان مردم پخش میکنی اگر آرزو کنم بر آورده میشود. اما نمیدانم ، نمیدانم از کدام شروع کنم ... ای کاش با من سخن می گفتی.. ای کاش... ای کاش خدایا الان پیشم بودی کنار من ! میدانم سرزمین ما جای خوبی نیست اما بیا کنارم بنشین میدانی ، خیلی وقت است که حتی با دیدار تو این قلب یخ زدهام جان نمیگیرد ... میدانم پاییز را فرستادی که دلتنگترم کند !!! چه به پاییز گفتهای که اینگونه بی محلی میکند ، سردی نگاهش این روزها بد عذابم میدهد ! ساعات دیدار با تو کم و سخن بسیار است. این روزها هم که حال من طوفانی است ،بارانی است... خیلی وقت است که زمستان در من شروع شده .. این دیدار توست که بهاری میکند حال مرا ! سخن گفتن با تو ...... خدایا میدانی چی دوست دارم اینکه سر نماز بیایی کنارم بنشینی ، من تو را صدا کنم و بگویی: جانم مینا جان ! من نیز از اینکه اطمینان داشتم که آمدهای سر بر روی شانههایت بگذارم و بگویم از همهی آرزوهای که خود آنهارا میدانی .... از آن کسی که خودم و خودت جریانش را میدانیم !!! دست نوازش بر سرم بکشی تا آب شود برفهای درونم و از چشمهایم بیرون بریزد .....! خدایا دیگر سرت را به درد نیاورم! زیادی حرف زدم ... فقط یک خواسته دارم از تو خدایا شنیدهام بهشتت را بینظیر درست کردی !! بیا ...به دیدنم بیا و من را پیش خود ببر ... فقط یک لحظه بهشت را ببینم اگر دلم خواست برگردم به زندگی و اگر شما اجازه ندادین به این دنیای ...... بر میگردم ! راستی نگفته بودم دلم برای دیدنت پر میزند ... نه! انگار نه انگار .. فایده ندارد خودم میآیم !! سر همین نماز باید خدا را به زمین بیاورم !!! تا ببیند حال و روز دل دلتنگ مرا ... تا ببیند زندگی با ما یار نیست ! حوالی من حتی هوا آدم را به قتل میرساند .. روی قلبم نوشته شده : (( هشدار ، هشدار لطفا نزدیک نشوید خطر ریزش و ترکیدن !!! بازدید فقط توسط خدا !!)) باید بروم خیلی دیر شده ... باید به دنبال خدا بروم ... هشدار جدی است.
سوالات مشابه
لیست سوالات مشابه